۱۸ماهگی!

+یا حسین گفتیم و سفرآغاز کردیم .

+ اولین مثلا موکب که توقف کردیم؛ داشتن ناهار پخش میکردن وقتی درخواست غذا کردیم . گفت زایرید؟!! 

به توچه که زایریم یانه؟ مگه تو برا امام حسین خرج نمیکنی؟! اصلا زایر نیستم مسافرم !!! 

بابت یه چای که دادن بهمون 10 تومن کمک زورکی گرفتن والا . 

+ 

[تااینجا رو قبلا نوشته بودم دیگه وقت نکردم کامل کنم]

+ رفتیم ؛زیارت کردیم ؛ برگشتم !

+ خدا نصیب کنه مجددا بریم 

میون اشکایی که بی امان و بی اختیار پهنای صورتم رو پوشونده 

فقط باین فکر میکنم آیا یه روزی میآد که بگی توی این روزا تو چی کشیدی؟؟

چندتایی وبلاگ هست که سالهاست میخونمشون .

نمیدونم چرا  به هروبلاگی علاقمند میشم وپیگیر مطالبش یا حذف وبلاگ میکنه یا تغیر آدرس میده یا کلا رمزیش میکنه !

یعنی این خوشی هم به ما نیومده والا ☺

گاهی مرگ ، فقط جدا شدن روح از بدن نیست ،

دختر باشی

و پدر برود ،

 تو برای همیشه مردی...

ومن چقدددر سخت جانم 

که تو نیستی ومن همچنان نفس میکشم

راه میروم و زنده ام!!!

بابا ...